
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۸۶
۱
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته
۲
مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین
از پی آب پارگین آب فرات ریخته
۳
همچو خران به کاه و جو نیست روا چنین مرو
بر فقرا تو درنگر زر صدقات ریخته
۴
روح شو و جهت مجو ذات شو و صفت مگو
زان شه بیجهت نگر جمله جهات ریخته
۵
آه دریغ مغز تو در ره پوست باخته
آه دریغ شاه تو در غم مات ریخته
۶
از غم مات شاه دل خانه به خانه میدود
رنگ رخ و پیادهها بهر نجات ریخته
۷
جسته برات جان از او باز چو دیده روی او
کیسه دریده پیش او جمله برات ریخته
۸
از صفتش صفات ما خارشناس گل شده
باز صفات ما چو گل در ره ذات ریخته
۹
بال و پری که او تو را برد و اسیر دام کرد
بال و پری است عاریت روز وفات ریخته
تصاویر و صوت


نظرات
محمد
شهلا