
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۸۸
۱
شحنه عشق میکشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره
۲
از سبب مصادره شحنه عشق رهزند
پس بر عاشقان شود راحت جان مصادره
۳
داد جگر مصادره از خود لعل پارهها
جانب دیده پارهای رفت از آن مصادره
۴
عشق شهی است چون قمر کیسه گشا و سیم بر
سیم بده به سیم بر نیست زیان مصادره
۵
هر چه برد مصادره از تن عاشقان گرو
بازرسد به کوی دل نورفشان مصادره
۶
فصل بهار را ببین جمله به باغ وادهد
آنچ ز باغ برده بد ظلم خزان مصادره
۷
بخشش آفتاب بین بازدهد قماش مه
هر چه ز ماه میستد دور زمان مصادره
۸
دیده و عقل و هوش را شب به مصادره برد
صبحدمی ندا کند بازستان مصادره
۹
نور سحر بریخته زنگیکان گریخته
گرچه شب آفتاب را کرد نهان مصادره
تصاویر و صوت


نظرات
همایون