
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۲۹
۱
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را
۲
شراب آن گل است و خمار حصه خار
شناسد او همه را و سزا دهد به سزا
۳
شکر ز بهر دل تو ترش نخواهد شد
که هست جا و مقام شکر دل حلوا
۴
تو را چو نوحه گری داد نوحهای میکن
مرا چو مطرب خود کرد دردمم سرنا
۵
شکر شکر چه بخندد به روی من دلدار
به روی او نگرم وارهم ز رو و ریا
۶
اگر بدست ترش شکری تو از من نیز
طمع کن ای ترش ار نه محال را مفزا
۷
وگر گریست به عالم گلی که تا من نیز
بگریم و بکنم نوحهای چو آن گلها
۸
حقم نداد غمی جز که قافیه طلبی
ز بهر شعر و از آن هم خلاص داد مرا
۹
بگیر و پاره کن این شعر را چو شعر کهن
که فارغست معانی ز حرف و باد و هوا
تصاویر و صوت


نظرات
حسن
همایون