مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۲۹۳

۱

یکی ماهی همی‌بینم برون از دیده در دیده

نه او را دیده‌ای دیده نه او را گوش بشنیده

۲

زبان و جان و دل را من نمی‌بینم مگر بیخود

از آن دم که نظر کردم در آن رخسار دزدیده

۳

گر افلاطون بدیدستی جمال و حسن آن مه را

ز من دیوانه‌تر گشتی ز من بتر بشوریده

۴

قدم آیینه حادث حدث آیینه قدمت

در آن آیینه این هر دو چو زلفینش بپیچیده

۵

یکی ابری ورای حس که بارانش همه جان است

نثار خاک جسم او چه باران‌ها بباریده

۶

قمررویان گردونی بدیده عکس رخسارش

خجل گشته از آن خوبی پس گردن بخاریده

۷

ابد دست ازل بگرفت سوی قصر آن مه برد

بدیده هر دو را غیرت بدین هر دو بخندیده

۸

که گرداگرد قصر او چه شیرانند کز غیرت

به قصد خون جانبازان و صدیقان بغریده

۹

به ناگه جست از لفظم که آن شه کیست شمس الدین

شه تبریز و خون من در این گفتن بجوشیده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1296
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 849
حسین رستگار :
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۲/۱۵ - ۱۷:۲۲:۳۸
جلال دین غزل‌های بسیاری در وصف شمس سروده است که در هر کدام به نوعی بر بزرگی و اهمیت او تاکید شده است بدون آنکه مضمون آن‌ها تکراری باشد و یکی‌ از یکی‌ شیوا تر و بدیع تر در این غزل شمس به قله هستی‌ و بزرگی‌ و نهایت ارزش و عزت می‌‌رسد و از آنجا که او یک انسان است در حقیقت جلال دین این بزرگی‌ را به انسان روا می‌‌دارد و انسان را مرکز و قلب هستی‌ می‌‌داند و جایگاه عشق، که زیبا‌ترین معنی‌ است بالای همه معنی‌‌های دیگر و به خاطر وجود انسان است که هستی‌ معنی‌ می‌‌یابد و معنی‌ ارزش مند می‌‌شوداگر شمس نبود و انسان نباشد نه قدیم نه جدید نه ازل نه ابد هیچ مقداری ندارند و هیچ ارزشی در هستی‌ یافت نمی شود زیرا ارزش وقتی‌ معنی‌ می‌‌دهد که ارزش گذاری چون شمس پیدا شود که قدر ارزش را بدند و آن را به هیچ دروغی نفروشد شمس در جایگاهی‌ است که کسانی که ادعای صداقت و جانبازی در راه صدق دارند لقمه شیران کوی او هستند زیرا صداقت را حدی و مرزی نیست و کسی‌ نمی تواند خود را کاملا صادق بداند مگر آنکه به معنی‌ صدق پی‌ نبرده باشد صدق به گفتار و کردار و هم چنین به پندار مربوط است و صدیق انسان یک دله است که از تکرار گریزان است و تکرار دیگران را بر نمی تابد و هر بار که او را ببینی انگار بار اول است که می‌‌بینی‌ و هر بار که او را می‌‌شنوی انگار که بار اول است که می‌‌ شنوی و هر بار که نام او می‌‌آید خون انسان به جوش می‌‌آید و انسان نو می‌‌شود و انتظار نو شدن وجود او را به جنب و جوش در می‌‌آورد
user_image
نهان
۱۳۹۹/۰۸/۲۸ - ۰۵:۵۵:۰۵
ماهی خجل سرخ با سیلی صورت به فکر هجر به فکر آبهای آزاد شب عید نداره سه جلدلاکردار حناق گرفته و دق دل...