مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۰۳

۱

ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده

در قعر چنین چاهی ناخورده و نابرده

۲

دنیا نبود عیدم من زشتی او دیدم

گلگونه نهد بر رو آن روسپی زرده

۳

گلگونه چه آراید آن خاربن بد را

آن خار فرورفته در هر جگر و گرده

۴

با تارک گل آمد موبند فروهشته

ابروی خود از وسمه آن کور سیه کرده

۵

منگر تو به خلخالش ساق سیهش را بین

خوش آید شب بازی لیک از سپس پرده

۶

رو دست بشو از وی ای صوفی روشسته

دل را بستر از وی ای مرد سراسترده

۷

بدبخت و گران جانی کو بخت از او جوید

دربند بزرگی شد می‌سوزد چون خرده

۸

فریاد رس ای جانان ما را ز گران جانان

ای از عدمی ما را در چرخ درآورده

۹

خاموش سخن می‌ران زان خوش دم بی‌پایان

تا چند سخن سازی تو زین دم بشمرده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1301
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 852

نظرات