مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۰۴

۱

هر روز پری زادی از سوی سراپرده

ما را و حریفان را در چرخ درآورده

۲

صوفی ز هوای او پشمینه شکافیده

عالم ز بلای او دستار کشان کرده

۳

سالوس نتان کردن مستور نتان بودن

از دست چنین رندی سغراق رضا خورده

۴

دی رفت سوی گوری در مرده زد او شوری

معذورم آخر من کمتر نیم از مرده

۵

هر روز برون آید ساغر به کف و گوید

والله که بنگذارم در شهر یک افسرده

۶

ای مونس و ای جانم چندانت بپیچانم

تا شهد و شکر گردی ای سرکه پرورده

۷

خستم جگرت را من بستان جگری دیگر

همچون جگر شیران ای گربه پژمرده

۸

همرنگ دل من شو زیرا که نمی‌شاید

من سرخ و سپید ای جان تو زرد و سیه چرده

۹

خامش کن و خامش کن دررو به حریم دل

کاندر حرمین دل نبود دل آزرده

۱۰

شمس الحق تبریزی بادا دل بدخواهت

بر گرد جهان گردان در طمع یکی گرده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1301
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 852

نظرات