مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۰۶

۱

ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره

تا مرد نظر باشی نی مردم نظاره

۲

ای عاشق الاهو ز استاره بگیر این خو

خورشید چو درتابد فانی شود استاره

۳

آن‌ها که قوی دستند دست تو چرا بستند

زیرا تو کنون طفلی وین عالم گهواره

۴

چون در سخن‌ها سفت و الارض مهادا گفت

ای میخ زمین گشته وز شهر دل آواره

۵

ای بنده شیر تن هستی تو اسیر تن

دندان خرد بنما نعمت خور همواره

۶

تا طفل بود سلطان دایه کندش زندان

تا شیر خورد ز ایشان نبود شه میخواره

۷

از سنگ سبو ترسد اما چو شود چشمه

هر لحظه سبو آید تازان به سوی خاره

۸

گوید که اگر زین پس او بشکندم شادم

جان داد مرا آبش یک باره و صد باره

۹

گر در ره او مردم هم زنده بدو گردم

خود پاره دهم او را تا او کندم پاره

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1302
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 853

نظرات