مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۲۲

۱

هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه

نی عید کهن گشته آدینه دیگینه

۲

عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان

از نور جمال خود نی خرقه پشمینه

۳

ماننده عقل و دین بیرون و درون شیرین

نی سیر درآکنده اندر دل گوزینه

۴

درپوش چنین خرقه می‌گرد در این حلقه

مانند دل روشن در پیشگه سینه

۵

در جوی روان ای جان خاشاک کجا پاید

در جان و روان ای جان چون خانه کند کینه

۶

در دیده قدس این دم شاخی است تر و تازه

در دیده حس این دم افسانه دیرینه

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1311
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 858

نظرات

user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۱/۰۱ - ۰۶:۲۰:۲۸
اجتماع ، نمی‌خواهد هیچکس را آنطور که از خودش هست ، ببیند ، بلکه می‌خواهد هر کسی را، انطور که از اجتماع ، هست ببیند . اینست که آدم و حوا درباغ عدن ( در تورات ) خود را ازشرم و ترس یهوه، پنهان میکنند ، چون به آن بینش یافته اند ، که یهوه ، نمی‌خواهد آن‌ها را آن طور که درخواست خود در خوردن از درخت ممنوعه ، برغم یهوه ، از خود شده اند ببیند . پوشیدن لباس ، نماد آنست که انسان ، به رنگی و صورتی درمی‌آید که جامعه، یا مرجع اقتدار ، می پسندد، یا تاب آن‌را می‌آورد . جامه و پوشاک ، بیان پذیرفتن مرجع قدرت و بینش حاکم است . بینش حقیقی ، بینش زاده از خود است. هم‌چنین واژه لـُخت ، از واژه لوخ ساخته شده است که به معنای نی =