مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۳۲

۱

ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده

بگذاشته ما را تو و در خود نگریده

۲

تو شرم نداری که تو را آینه ماییم

تو آینه ناقص کژشکل خریده

۳

ای بی‌خبر از خویش که از عکس دل تو

بر عارض جان‌ها گل و گلزار دمیده

۴

صد روح غلام تو تو هر دم چو کنیزک

آراسته خود را و به بازار دویده

۵

بر چرخ ز شادی جمال تو عروسی است

ای همچو کمان جان تو در غصه خمیده

۶

صد خرمن نعمت جهت پیشکش تو

وز بهر یکی دانه در این دام پریده

۷

ای آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق

کو حالت بشنیده و کو حالت دیده

۸

در عشق همان کس که تو را دوش بیاراست

امشب تو به خلوتگه عشق آی جریده

۹

چون صبر بود از شه شمس الحق تبریز

ای آب حیات ابد از شاه چشیده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1314
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 860

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۶/۱۱/۰۵ - ۱۸:۱۲:۲۷
غزل گفتگوی عاشق است و معشوق هر بیت آن‌ می‌‌تواند بنا بر قاعده تخلیص از زبان عاشق باشد یا معشوق یا دیگری و هم چنین بنا به حال و مقام گوینده می‌‌تواند مضمون ویژه و نویی را در بر بگیرد آنچه در عشق مبین است این است که معشوق هرگز نه‌ به عاشق نگاه می‌‌کند و نه‌ با او سخن می‌‌گوید بلکه از راه دل‌ معشوق، یا خلوتگه عشق، هم خود را نشان می‌‌دهد و هم آن را لبریز از سخن‌های نو می‌‌کندگر‌ چه از کبر سخن با من درویش نگفت - جان فدای شکرین پسته خاموشش باد - حافظعاشق می‌‌داند که معشوق همین کار را با هر کس و چیز دیگری نیز می‌‌کند که گاه موجب خشم و رنجش و غیرت اوستگاه عاشق مقام خود را هم طراز معشوق خود می‌‌داند و همه بزرگی آنرا از وجود خود می‌‌داند و گاه زبان شکایت بر او می‌‌گشاید، این از دست عاشق حقیقی‌ بر می‌‌آید نه‌ مبتدیان و تازه کاران که بییشتر تقلید در کار آنان خود نمایی می‌‌کند و یا رعایت ادب و احترام و تقدس و سر سپردگی و همین را هم از دیگران توقع دارند که مانند آنان رفتار کنند این کار در مذهبی‌‌ها بیشتر به چشم می‌‌خورد که خود را وکیل مدافع خدا و پیامبر می‌‌دانند یک تخلّص دیگر که به خواننده غزل رو می‌‌کندی آنک شنیدی سخن عشق ببین عشق - کو حالت بشنیده و کو حالت دیدهدر بیت آخر تخلّص به شمس صورت می‌‌گیرد و به زیبایی مطلب جمع و جور می‌‌شود
user_image
نعمت
۱۳۹۸/۰۷/۱۷ - ۲۳:۲۲:۰۶
استاد الهی قمشه ای در مورد این شعر توضیحات خوبی داده اند. در مورد آراسته خود را و به بازار دویده می گویند حکایت مردمی است که اگر کاری انجام می دهند برای خدا نیست و اگر علمی و هجری کسب می کنند برای این است که آن را در بازار کار عرضه کنند و پولی بگیرند