
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۳۸
۱
بیا دل بر دل پردرد من نه
بیا رخ بر رخان زرد من نه
۲
توی خورشید وز تو گرم عالم
یکی تابش بر آه سرد من نه
۳
چو مهره توست مهر جمله دلها
بر این نطع هوای نرد من نه
۴
بیار آن معجز هر مرد و زن را
به پیش دشمن نامرد من نه
۵
به هر شرطی که بنهی من مطیعم
ولیکن شرط من درخورد من نه
۶
کلاه لطف خود با تارک من
برای بوش و بردابرد من نه
۷
از آن گردی که از دریا برآری
بیار آن گرد را بر گرد من نه
۸
به هر باده نمیگردد سرم مست
به پیشم باده خوکرد من نه
۹
خمش ای ناطقه بسیارگویم
سخن را پیش شاه فرد من نه
تصاویر و صوت


نظرات