
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۴
۱
ز جام ساقی باقی چو خوردهای تو دلا
که لحظه لحظه برآری ز عربده عللا
۲
مگر ز زهره شنیدی دلا به وقت صبوح
که بزم خاص نهادم صلای عیش صلا
۳
بلا درست بلایش بنوش و دُر میبار
چه میگریزی آخر گریز توست بلا
۴
پیاله بر کف زاهد ز خلق باکش نیست
میان خلق نشستست در خلاست خلا
۵
زهی پیاله که در چشم سر همیناید
ز دست ساقی معنی تو هم بنوش هلا
تصاویر و صوت


نظرات
Mohsen Maesumi
هنگامه حیدری