
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۴۴
۱
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت خوش باد ای همراه روزه
۲
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه
۳
نظر کردم کلاه از سر بیفتاد
سرم را مست کرد آن شاه روزه
۴
مسلمانان سرم مست است از آن روز
زهی اقبال و بخت و جاه روزه
۵
بجز این ماه ماهی هست پنهان
نهان چون ترک در خرگاه روزه
۶
بدان مه ره برد آن کس که آید
در این مه خوش به خرمنگاه روزه
۷
رخ چون اطلسش گر زرد گردد
بپوشد خلعت از دیباه روزه
۸
دعاها اندر این مه مستجاب است
فلکها را بدرد آه روزه
۹
چو یوسف ملک مصر عشق گیرد
کسی کو صبر کرد در چاه روزه
۱۰
سحوری کم زن ای نطق و خمش کن
ز روزه خود شوند آگاه روزه
۱۱
بیا ای شمس دین و فخر تبریز
توی سرلشکر اسپاه روزه
تصاویر و صوت


نظرات
ساناز
امین کیخا
محمدعلی شرقزده
رضا از کرمان