مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۴۴

۱

مبارک باد آمد ماه روزه

رهت خوش باد ای همراه روزه

۲

شدم بر بام تا مه را ببینم

که بودم من به جان دلخواه روزه

۳

نظر کردم کلاه از سر بیفتاد

سرم را مست کرد آن شاه روزه

۴

مسلمانان سرم مست است از آن روز

زهی اقبال و بخت و جاه روزه

۵

بجز این ماه ماهی هست پنهان

نهان چون ترک در خرگاه روزه

۶

بدان مه ره برد آن کس که آید

در این مه خوش به خرمنگاه روزه

۷

رخ چون اطلسش گر زرد گردد

بپوشد خلعت از دیباه روزه

۸

دعاها اندر این مه مستجاب است

فلک‌ها را بدرد آه روزه

۹

چو یوسف ملک مصر عشق گیرد

کسی کو صبر کرد در چاه روزه

۱۰

سحوری کم زن ای نطق و خمش کن

ز روزه خود شوند آگاه روزه

۱۱

بیا ای شمس دین و فخر تبریز

توی سرلشکر اسپاه روزه

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1321
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 864

نظرات

user_image
ساناز
۱۳۹۲/۰۵/۱۰ - ۱۵:۵۱:۴۴
شرح و تفسیر این غزل را می‌توانید در این صفحه بخوانید:پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۵/۱۰ - ۱۶:۱۰:۲۳
درود به ساناز رفتم خواندم نغز بود .سپاس
user_image
محمدعلی شرقزده
۱۴۰۲/۱۲/۲۰ - ۱۸:۲۰:۰۸
مبارک باد آمد ماه روزه                           رهت خوش باد ای همراه روزهماه روزه، ماه پرهیز و سکوت از راه رسیده است. مبارک باشد آن دمی که ذهن از اندیشیدن و خوردن خوراکیهای ذهنی و هویتی باز می‌ایستد و ماه سکون و سکوت در آسمان درون پدیدار می‌شود. خوش باشد این سفر و همنشینی و همراهی با لحظات پرهیز و روزه.شدم بر بام تا مه را ببینم                        که بودم من به جان دلخواه روزهنظر کردم کلاه از سر بیفتاد                      سرم را مست کرد آن شاه روزهبه جان و دل مشتاق روزهٔ پرهیز و سکوت بودم. با نردبان آگاهی، نگاه و مشاهده به بام ورای افکار و ذهن رفتم ببینم که ماه از محاق ذهن بیرون آمده است!؟ در کیفیت توجه و حضور که قرار گرفتم، چشمم به هلال ماه افتاد. لباس و کلاه عاریتی شخصیت از تن و جان ذهن فرو ریخت. ذهن از خوردن و اندیشیدن باز ایستاد و بیکار شد، و دل از حضور ماه روزه و شاه سکوت سرمست شد. - ذهن نمی‌تواند در آن واحد هم در کیفیت توجه به افکار و حضور در لحظه باشد و هم در گذشته و آینده سیر کند. چون ذهن، هویت را در همین لحظه با استفاده از الگوها و تصاویر مردهٔ ذهنی که از رویدادها و تعبیر و تفسیرهای گذشته در حافظه ضبط شده می‌سازد. بی آنکه انسان در آن حضور داشته باشد. اما بمحض اینکه توجه به این نوسان فکر برقرار می‌شود، فعالیت ناجور ذهن متوقف می‌شود.مسلمانان سرم مست است از آن روز            زهی اقبال و بخت و جاه روزهای که در برابر حقیقت سر تعظیم فرود آورده‌ای(مسلمان = تسلیم‌شده)، از لحظه‌ای که ماه روزه را دیدم میل به پرهیز از خوراکی‌های دیگر نیز در دلم پیدا شده: از لحظه‌ای که بخاطر پرهیز و احتماء درونی از فکر کردن، ماه سکوت درون بالا آمده، درونم سرمست و بی"خود" شده است.  آفرین بر شکوه، عظمت و مقام روزه و پرهیز و احتماء.بجز این ماه ماهی هست پنهان              نهان چون ترک در خرگاه روزهبدان مه ره برد آن کس که آید                  در این مه خوش به خرمنگاه روزهچرا که به جز این ماه بیرونی، ماهی دیگر هست که همچون زیبارویی در سراپردهٔ دل پنهان است و رویش را از چشم افکار و خیالات پوشانده است. کسی به آن ماه حقیقی راه پیدا می‌کند که با طیب خاطر روزهٔ فکر و اندیشه بگیرد. غبار و زنگار فکر را از دلش بزداید و از وراجی‌ها و گفتگو‌های ذهنی در این خرمنگاه  و کشتزار روزه پرهیز کند.   رخ چون اطلسش گر زرد گردد                   بپوشد خلعت از دیباه روزهدرست است که به خاطر پرهیزهای بیرونی و درونی از گرسنگی و درد صبر، چهرهٔ اطلسی‌اش زرد می‌شود اما اگر با این درد بماند و بر آن صبر کند خلعتی از حریر بر تن روح و روانش می‌پوشد، روح و روانش پر نشاط و سبک می‌شود. (دربارهٔ مفهوم «درد»، در جلسهٔ صد و چهلم شرح مثنوی صحبت شده است. ذیل بیت «در درون خود بیافزا درد را / تا ببینی سرخ و سبز و زرد را»)دعاها اندر این مه مستجاب است            فلک‌ها را بدرد آه روزهچو یوسف ملک مصر عشق گیرد             کسی کو صبر کرد در چاه روزهدر این ماه، در کیفیت توجه و حضور و پرهیز، دعای انسان مستجاب می‌شود چرا که دیگر ذهن از پایگاه «خود» برای حفظ و ادامهٔ "من" یا "خود" دعا نمی‌کند. در واقع این خود حقیقت است که اختیار انسان را در دست می‌گیرد و عمل می‌کند. برای ذهن اسیر "من" این پرهیز و روزه مثل افتادن و ماندن یوسف در چاه است. اگر انسان بر دشواری چاه روزه صبر کند همچون یوسف صاحب سرزمین عشق و زیبائی می‌شود.سحوری کم زن ای نطق و خمش کن            ز روزه خود شوند آگاه روزهکم از سحری‌های ذهن بخور! کم حرف بزن(فکر کردن همان حرف زدن است). از روزه و سکوت و حقیقت و عشق حرف زدن را بس کن! خاموش باش که روزه‌دار حقیقی، انسانِ در کیفیت عشق، خودش از کیفیت روزه‌اش آگاه می‌شود. انسان خودش باید کیفیت ماه حقیقت درون را تجربه کند. درباره‌اش هر قدر حرف بزند و مطلب بخواند، تاثیر حس و درک مستقیم را ندارد.بیا ای شمس دین و فخر تبریز                     تویی سرلشکر اسپاه روزهای خورشید عالم هستی، شمس حقیقت، زینت‌بخش عالم! تو بیا که توئی امیر و فرماندهٔ لشکر پرهیز و روزه‌داران حقیقی. عنایت و توجه تو خودبخود کیفیت پرهیز و سکوت را ایجاد می‌کند.
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۲/۲۱ - ۰۱:۳۴:۳۳
سلام    سحوری زدن   : در قدیم مستمندان در سحرگاه ماه رمضان درب خانه اغنیا را به امید دریافت کمک وسحری میکوفتند به این بهانه که ایشان  را برای صرف سحری بیدارمیکنند  یا در معابر طبل مینواختند  آن یکی میزد سحوری بر دری  در گهی بود ورواق مهتری  نیمشب میزد سحوری را بجد  گفت او را قایلی ای مستمد      (مستمد =درخواست کننده / قایلی = گوینده ای) دفتر ششم   شاد باشید