مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۴۶

۱

مکن راز مرا ای جان فسانه

شنیدستی مجالس بالامانه

۲

شنیدستی که الدین النصیحه

نصیحت چیست جستن از میانه

۳

شنیدستی که الفرقه عذاب

فراقش آتش آمد با زبانه

۴

چو لا تاسو علی ما فات گفته‌ست

نمی‌ارزد به رنج دام دانه

۵

چو فرموده‌ست حق کالصلح خیر

رها کن ماجرا را ای یگانه

۶

هلا برجه که ان الله یدعوا

غریبی را رها کن رو به خانه

۷

رها کن حرص را کالفقر فخری

چرا می ننگ داری زین نشانه

۸

چو ره بگشاد ابیت عند ربی

چه باشد گر کم آید خشک نانه

۹

تجلی ربه نی کم ز کوهی

بخوان بر خود مخوان این را فسانه

۱۰

خدا با توست حاضر نحن اقرب

در آن زلفی و بی‌آگه چو شانه

۱۱

ولی زان زلف شانه زنده گردد

بخوان قرآن نسوی تا بنانه

۱۲

چو گفته‌ست انصتو ای طوطی جان

بپر خاموش و رو تا آشیانه

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1322
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 865

نظرات

user_image
تابان
۱۳۹۹/۱۰/۲۸ - ۱۶:۰۹:۱۴
سلام و درود برای تصنیف و تفسیر این غزل بسیار زیبا ب برنامه آقای شهبازی در این بارهبه لینک زیر مراجعه فرمایید.پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۵/۰۵ - ۰۳:۳۶:۱۶
تفسیر بیت ۱: مولانا در این بیت رازی را فاش می‌کند.  در مصرع دوم خطاب به بشر می‌گوید: ای آدمیان آیا اطلاع دارید که همگی در مجلس و محضر پروردگار هستیم ( کنایه از عمر محدود ما در این کره خاکی است) و این عمر ما در حضور او به ودیعه و امانت گذاشته شده است. بنابراین ای جان و اصل من، این اسرار (کنایه از حضور ما در بارگاه الهی) را به افسانه و همانیدگی با این دنیای فانی تلف نکن.