
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۵۶
۱
ماییم قدیم عشق باره
باقی دگران همه نظاره
۲
نظارگیان ملول گشتند
ماند این دم گرم شعله خواره
۳
چون چرخ حریف آفتابیم
پنهان نشویم چون ستاره
۴
انگشت نما و شهره گشتیم
چون اشتر بر سر مناره
۵
از ما بنماند جز خیالی
و آن نیز برفت پاره پاره
۶
مردان طریق چاره جستند
با هستی خود نبود چاره
۷
در آتش عشق صف کشیدند
چون آهن و مس و سنگ خاره
۸
مردانه تمام غرق گشتند
اندر دریای بیکناره
تصاویر و صوت


نظرات