
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۵۸
۱
ماییم و دو چشم و جان خیره
بنگر تو به عاشقان خیره
۲
تو چون مه و ما به گرد رویت
سرگشته چو آسمان خیره
۳
عقل است شبان به گرد احوال
فریاد از این شبان خیره
۴
در دیده هزار شمع رخشان
وین دیده چو شمعدان خیره
۵
از شرق به غرب موج نور است
سر میکند از نهان خیره
۶
بیرون ز جهان مرده شاهی است
وز عشق یکی جهان خیره
۷
گویی که مرا از او نشان ده
خیره چه دهد نشان خیره
۸
از چشم سیه سپید پرخون
کز چشم بود زبان خیره
۹
در روی صلاح دین تو بنگر
تا دریابی بیان خیره
تصاویر و صوت


نظرات