
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۶۶
۱
ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته
گوهر جان همچو موسی روی دریا کوفته
۲
زیر این هفت آسیا هستی ما را خوش بکوب
روشنایی کی فزاید سرمه ناکوفته
۳
عاشقان با عاقلان اندرنیامیزد از آنک
درنیامیزد کسی ناکوفته با کوفته
۴
عاقلان از مور مرده درکشند از احتیاط
عاشقان از لاابالی اژدها را کوفته
۵
مردم چشم از خیالت چون شود پی کوب عشق
فرقها پیدا شود از کوفته تا کوفته
۶
از شکار تو به بیشه جان شیران خون شده
در هوای قاف قربت پر عنقا کوفته
۷
عشق چون خورشید دامن گستریده بر زمین
عاشقان چون اخترانش راه بالا کوفته
۸
لا چو لالایان زده بر عاشقانش دست رد
غیرت الا شده بر مغز لالا کوفته
۹
حاجیان راه جان خسته نگردند از نشاط
اشترانشان زیر بار از راه اعضا کوفته
۱۰
ساربان این غزل گو تا ز بعد خستگی
اشتران را مست بینی راه بطحا کوفته
تصاویر و صوت


نظرات