مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۷۳

۱

مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه

بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه

۲

بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش

وگرت شاه کند او که توی یار یگانه

۳

سوی صحرای عدم رو به سوی باغ ارم رو

می بی‌درد نیابی تو در این دور زمانه

۴

به شه بنده نوازی تو بپر باز چو بازی

به خدا لقمه بازان نخورد هیچ سمانه

۵

بخورم گر نخورم من بنهد در دهن من

بروم گر نروم من کندم گوش کشانه

۶

همه میرند ولیکن همه میرند به پیشت

همه تیر ای مه مه رو نپرد سوی نشانه

۷

ز چه افروخت خیالش رخ خورشیدصفت را

ز کی آموخت خدایا عجب این فعل و بهانه

۸

چو تو را حسن فزون شد خردم صید جنون شد

چو مرا درد فزون شد بده آن درد مغانه

۹

چو تو جمعیت جمعی تو در این جمع چو شمعی

چو در این حلقه نگینی مجه ای جان زمانه

۱۰

تو اگر نوش حدیثی ز حدیثان خوش او

تو مگو تا که بگوید لب آن قندفسانه

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1338
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 874

نظرات