مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۷۴

۱

هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه

که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه

۲

بجز از دست فلانی مستان باده که آن می

برهاند دل و جان را ز فسون و ز فسانه

۳

بخورد عشق جهان را چو عصا از کف موسی

به زبانی که بسوزد همه را همچو زبانه

۴

نه سماع است نه بازی که کمندی است الهی

منگر سست به نخوت تو در این بیت و ترانه

۵

نبود هیچ غری را غم دلاله و شاهد

نبود هیچ کلی را غم شانه گر و شانه

۶

به دهان تو چنین تیغ نهاده‌ست نهنده

مثل کارد که گیرد بر تیغی به دهانه

۷

که خیالات سفیهان همه دربان الهند

نگذارند سگان را سوی درگاه و ستانه

۸

نگذارند غران را که درآیند به لشکر

که بخندد لب دشمن ز کر و فر زنانه

۹

چو ندیده‌ست نشانه نبود اسپر و تیرش

چو نخورده‌ست دوگانه نبود مرد یگانه

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1338
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 874

نظرات