
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۷۵
۱
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه
مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه
۲
بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش
به همان کوی وطن کن بنشین بر در روزه
۳
بنگر دست رضا را که بهاری است خدا را
بنگر جنت جان را شده پر عبهر روزه
۴
هله ای غنچه نازان چه ضعیفی و چه یازان
چو رسن باز بهاری بجه از چنبر روزه
۵
تو گلا غرقه خونی ز چیی دلخوش و خندان
مگر اسحاق خلیلی خوشی از خنجر روزه
۶
ز چیی عاشق نانی بنگر تازه جهانی
بستان گندم جانی هله از بیدر روزه
تصاویر و صوت


نظرات