
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۷۶
۱
صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده
غم تو به توی ما را تو به جرعهای صفا ده
۲
که غم تو خورد ما را چه خراب کرد ما را
به شراب شادی افزا غم و غصه را سزا ده
۳
ز شراب آسمانی که خدا دهد نهانی
بنهان ز دست خصمان تو به دست آشنا ده
۴
بنشان تو جنگها را بنواز چنگها را
ز عراق و از سپاهان تو به چنگ ما نوا ده
۵
سر خم چو برگشایی دو هزار مست تشنه
قدح و کدو بیارند که مرا ده و مرا ده
۶
صنما ببین خزان را بنگر برهنگان را
ز شراب همچو اطلس به برهنگان قبا ده
۷
به نظاره جوانان بنشستهاند پیران
به می جوان تازه دو سه پیر را عصا ده
۸
به صلاح دین به زاری برسی که شهریاری
ملک و شراب داری ز شراب جان عطا ده
تصاویر و صوت


نظرات
بابک بامداد مهر
بهمن افشاتی
رضا از کرمان