
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۳۸۹
۱
در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده؟
بر تخت شه کی باشد جز شاه و شاهزاده؟
۲
کرده به دست اشارت کز من بگو چه خواهی؟
مخمور می چه خواهد جز نقل و جام و باده؟
۳
نقلی ز دل معلق جامی ز نور مطلق
در خلوت هوالحق بزم ابد نهاده
۴
ای بس دغلفروشان در بزم بادهنوشان
هش دار تا نیفتی ای مرد نرم و ساده
۵
در حلقه قلاشی زنهار تا نباشی
چون غنچه چشمبسته چون گل دهانگشاده
۶
چون آینه است عالم نقش کمال عشق است
ای مردمان کی دیده است جزوی ز کل زیاده؟
۷
چون سبزه شو پیاده زیرا در این گلستان
دلبر چو گل سوار است باقی همه پیاده
۸
هم تیغ و هم کشنده هم کشته هم کشنده
هم جمله عقل گشته هم عقل باد داده
۹
آن شه صلاح دین است کاو پایدار بادا
دست عطاش دایم در گردنم قلاده
تصاویر و صوت


نظرات
سینا صدری
همایون