مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۹۲

۱

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده

دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده

۲

دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری

تا شحنه فراقت دستان دل بریده

۳

از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده

نی را ز ناله من در جان شکر دمیده

۴

در سایه‌های عشقت ای خوش همای عرشی

هر لحظه باز جان‌ها تا عرش برپریده

۵

ای شاد مرغزاری کان جاست ورد و نسرین

از آب عشق رسته وین آهوان چریده

۶

دیده ندیده خود را و اکنون ز آینه تو

هر دیده خویشتن را در آینه بدیده

۷

سرنای دولت تو ای شمس حق تبریز

گوش رباب جانی برتافته شنیده

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1348
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 880

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۲/۱۹ - ۱۴:۳۱:۱۲
یک ویژگی‌ یار و عشق آیینه بودن است که بدو این آیینه انسان نمی تواند خود را ببیند، صورت را می‌‌توان در آیینه شیشه‌ای دید ولی درون و چهره واقعی نیازمند آیینه دیگری است زیرا جان انسان ثابت نیست و می‌‌تواند با معنی‌‌های نو و هم نشینی با یار بزرگتر و بزرگتر گردد و از خشکی به گلزار و از ترشی به نی‌ زار شکر مبدل شود