مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

۱

ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته

وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته

۲

صد مطرقه کشیده در یک قدح بکرده

صد زین قدح کشیده چون عاقلان نشسته

۳

یک ریسمان فکندی بردیم بر بلندی

من در هوا معلق و آن ریسمان گسسته

۴

از آهوان چشمت ای بس که شیر عشقت

هم پوست بردریده هم استخوان شکسته

۵

دیدن به خواب در شب ماه تو را مبارک

وز بامداد رویت دیدن زهی خجسته

۶

ای بنده کمینت گشته چو آبگینه

بشکسته آبگینه صد دست و پا بخسته

۷

در حسن شمس تبریز دزدیده بنگریدم

زه گفتم و ز غیرت تیر از کمان بجسته

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1350
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 881

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۰۷/۱۴ - ۱۶:۲۷:۱۷
بیت سوم: وقتی برای پرنده ای دامی پهن کنند و اونو بگیرن که ریسمان افکندن نماد این کاره دیگه نمیتونه بپره اما اینجا مولانا میگه وقتی منو اسیر خودت کردی من اوج گرفتم و حالا که اون ریسمان پاره شده و من ازت دورم حالا سردرگمم ، با اینکه تو اوجم ولی سردرگمم
user_image
بیگانه
۱۳۹۶/۱۱/۱۸ - ۰۴:۲۳:۴۳
یک ریسمان فکندی بردیم بر بلندیمن در هوا معلق و آن ریسمان گسسته...
user_image
علیرضا طالبی
۱۴۰۲/۰۶/۱۰ - ۰۳:۴۲:۴۴
ممنون میشم اگه یکی لطف کنه بصورت خلاصه بیت دوم رو توضیح بده
user_image
امین حرمشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۱۶ - ۰۰:۳۶:۰۶
با سلام و احترام معنی بیت اول و بخصوص مصرع اول برای من روشن نیست. اگر از دوستان کسی به معنی آگاه است لطفا راهنمایی بفرمایید.