
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۴۱
۱
نرد کف تو بردست مرا
شیر غم تو خوردست مرا
۲
گشتم چو خلیل اندر غم تو
آتشکدهها سردست مرا
۳
در خاک فنا ای دل بمران
کز راندن تو گردست مرا
۴
میران فرسی در گلشن جان
کز گلشن جان وردست مرا
۵
در شادی ما وهمی نرسد
کاین خنده گری پردهست مرا
۶
صد رخ ز درون سرخست مرا
یک رخ ز برون زردست مرا
۷
ای احول ده این هر دو جهان
کز راحت تو دردست مرا
۸
در رهبریت ای مرد طلب
بر هر سر ره مردست مرا
۹
خاموش و مجو تو شهرت خود
کز راحت تو دردست مرا
تصاویر و صوت


نظرات
ساسان
وفایی
وفایی
پاسخ دادن به سوالات دوستان بسنده کنیم ...
همایون
Erfan Emami
ناشناس