
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۴۱۰
۱
مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
که شرم بادت از آن زلفهای آشفته
۲
از این سپس منم و شب روی و حلقه یار
شب دراز و تب و رازهای ناگفته
۳
برون پرده درند آن بتان و سوزانند
که لطفهای بتان در شب است بنهفته
۴
به خواب کن همه را طاق شو از این جفتان
به سوی طاق و رواقش مرو به شب جفته
۵
بدانک خلوت شب بر مثال دریایی است
به قعر بحر بود درهای ناسفته
۶
رخ چو کعبه نما شاه شمس تبریزی
که باشدت عوض حجهای پذرفته
تصاویر و صوت


نظرات