
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۴۱۱
۱
دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده
زهی مبارک و زیبا به فال در دیده
۲
به بوی وصل دو دیده خراب و مست شدهست
چگونه باشد یا رب وصال در دیده
۳
چو دیده بیشه آن شیرمست من باشد
چه زهره دارد گرگ و شکال در دیده
۴
دو دیده را بگشا نور ذوالجلال ببین
ز فر دولت آن خوش خصال در دیده
۵
چو چتر و سنجق آن رشک صد سلیمان دید
گشاد هدهد جان پر و بال در دیده
۶
چو آفتاب جمالش بدیدهها درتافت
چه شعلههاست ز نور جلال در دیده
۷
چو عقل عقل قنق شد درون خرگه جسم
عقول هیچ ندارد مجال در دیده
۸
دو دیده مست شد از جان صدر شمس الدین
چه بادههاست از او مال مال در دیده
تصاویر و صوت


نظرات