مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۱۳

۱

عجب دلی که به عشق بت است پیوسته

عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته

۲

بمال چشم دلا بهترک از این بنگر

مدو به هر طرف ای دل تو نیز آهسته

۳

دو کف به سوی دعا سوی بحر می‌رانی

نه گوهر تو به جیب تو است پیوسته

۴

خنک کسی که ورا دست گرد جیب بود

که او لطیف و سبک روح گشت و برجسته

۵

اگر چه هر طرفی بازگشت در طلبش

از آن طلب چو به خود وانگشت شد خسته

۶

میان گلبن دل جان بخسته از خاری

ببین دلا تو ز خاری هزار گلدسته

۷

میان دل چو برآید غبار و طبل و علم

هزار سنجق هستی ببین تو بشکسته

۸

بیا به شهر عدم درنگر در آن مستان

ببین ز خویش و هزاران چو خویش وارسته

۹

نهاده هر دو قدم شاد در سرای بقا

و زین بساط فنا هر دو دست خود شسته

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1360
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 886

نظرات

user_image
مجید بیدل
۱۳۹۵/۰۶/۰۲ - ۲۰:۰۸:۳۳
بیت دوم و بیت آخر کلمات آهسته و شسته هم قافیه نیستند با قافیه بقیه ابیات .درسته ؟