مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۳۶

۱

ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی

تا بوک رو این سو کنی باشد که با ما خو کنی

۲

من گرد ره را کاستم آفاق را آراستم

وز جرم تو برخاستم باشد که با ما خو کنی

۳

من از عدم زادم تو را بر تخت بنهادم تو را

آیینه‌ای دادم تو را باشد که با ما خو کنی

۴

ای گوهری از کان من وی طالب فرمان من

آخر ببین احسان من باشد که با ما خو کنی

۵

شرب مرا پیمانه شو وز خویشتن بیگانه شو

با درد من همخانه شو باشد که با ما خو کنی

۶

ای شاه زاده داد کن خود را ز خود آزاد کن

روز اجل را یاد کن باشد که با ما خو کنی

۷

مانند تیری از کمان بجهد ز تن سیمرغ جان

آن را بیندیش ای فلان باشد که با ما خو کنی

۸

ای جمع کرده سیم و زر ای عاشق هر لب شکر

باری بیا خوبی نگر باشد که با ما خو کنی

۹

تخم وفاها کاشتم نقشی عجب بنگاشتم

بس پرده‌ها برداشتم باشد که با ما خو کنی

۱۰

استوثقوا ادیانکم و استغنموا اخوانکم

و استعشقوا ایمانکم باشد که با ما خو کنی

۱۱

شه شمس تبریزی تو را گوید به پیش ما بیا

بگذر ز زرق و از ریا باشد که با ما خو کنی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1373
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 894

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۳ - ۱۶:۵۱:۰۰
درشگفتم که در هیچ کجا تو به معنی اتاق نیست ! ولی پستو یعنی اتاق پشتی ! به لری تو یعنی اتاق . به ترکی ادا یعنی اتاق .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۳ - ۱۶:۵۵:۰۵
لب شکر و لب شکری را گمان کنم پیشتر جایی نوشته ام اما پالیده ی مطلب اینکه لب شکری یعنی لب شکرده و یا شکارده و معنی لب پاره می دهد . در گویش دزفولی در خوزستان شیک معنی برش چاکو است !
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۳ - ۱۶:۵۷:۳۸
پیمانه می شود کویز و کارواژه اش می شود کویزیدن اما پیمان در پهلوی برای متعادل بکار می رفته مثلا پیمان خورش یعنی کسی که متعادل بخورد . پالغ پیمانه شاخ گاو است به گمانم تگوک هم نوعی پیمانه است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۴ - ۰۵:۳۶:۴۶
خوب استاد ساده ترین شکل ساختن یک پیمانه خالی کردن یک شاخ گاو است و البته آراستن آن با سیم و زر حاصل آن یک پالغ یا بالغ است در فرهنگ اسدی توسی هست ولی تگوک هم فارسی است گویا جامی برای سران و سروران بوده است .
user_image
امین کیخا
۱۳۹۳/۰۱/۲۴ - ۰۵:۴۰:۳۳
شکردن و شکاردن یعنی شکار کردن ولی در واقع معنی دریدن می دهد لب شکری یا شیکوری همان cleft lip است . اما لب شکرخا و شکرمز والله اعلم که نزد من کانسته ( مجهول ) است !
user_image
نادر..
۱۳۹۵/۱۱/۰۹ - ۱۱:۳۸:۳۹
اوج نیاز گشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟یکسره ناز گشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟بند گشودمت ز پا، بال و پری شدم تراجسته چو باز گشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟نور شدم به جام تو، شهد شدم به کام تومست نماز گشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟رایت عقل دادمت، آیت عشق خواندمتنا شده بازگشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟بر رخِ ماهت ای صنم، شعله زنان چو خور شدمسوز و گداز گشته ای، گوش نمی کنی چرا ؟خود شهِ نادری کنون، خوش بود این زمان جنونمحرم راز گشته ای، گوش نمی کنی؟ چرا ..
user_image
علیرضا
۱۳۹۵/۱۱/۳۰ - ۰۷:۵۶:۵۳
آقا این شعر از کیه؟
user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۱/۱۲ - ۰۲:۰۵:۱۱
دوست عزیزم.. مرا ببخشید که هم اکنون متوجه پرسش شما شدممتن اولیه این نوشته مربوط به سال 94 است که با اندکی تغییر، در حاشیه این غزل نغز مولانا تقدیم نمودم.. امیدوارم موجب رنجش خاطر دوستان نشده باشد
user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۱/۰۶ - ۰۳:۴۸:۳۵
تفسیر ابیات ۳ و ۴: مولانا در این ابیات زیبا از قول حضرت باریتعالی می‌گوید: ای انسان من تو را از نیست هست کردم و به تو مقام‌ خلیفه اللهی عطا کردم. و آئینه ای به دستت دادم‌ تا هر لحظه به یاد و خاطره من باشی ( منظور از آئینه اینست که ذات و درون  هر انسانی در بدو تولد کاملا" پاک‌ و صیقل داده شده تا هر آینه خود را درون آن ببیند و صفات الهی متجلی گردد.).و مجدد خداوند بشر را خطاب قرار داده و می‌فرماید، ای گوهری که از معدن لایزال من آفریده شدی و همواره طالب بندگی و فرمانبرداری هستی، شاهد و ناظر تمام نعمات و احسان من در طول زندگی باش و لذا مبادا فراموش کرده و در غفلت بسر بری.
user_image
بهاره اسماعیلی
۱۴۰۲/۰۶/۰۸ - ۰۹:۴۵:۰۵
با ما خو کنی در هر بیت معنای متفاوتی داره که این از هنرهای مولاناست. بیت ۱:شاید پشیمان نشی بیت۲: کنار بیایی بیت ۳:درونم را ببینی بیت ۴:من را قبول و باور کنی بیت ۵:درک کنی، بچشی بیت ۶: دلت به حال من بسوزد بیت ۷:متوجه من بشوی بیت ۸:اعتماد کنی و بپذیری بیت ۹:دل رحمی کنی بیت ۱۰: به دید من بیایی و برای من باشی معنی کلمات: یار:خدا، نیکو کنی:منت بگذاری، اقبال خود صد تو کنی: کمی از وقتت را بدهی، بوک: شاید گرد ره: آلودگی زمینی بودن بر بدن، آفاق را آراستم: به آسمانی شدن مهیا شدم، جرم تو برخاستم: برای گناه عاشق بودن تو به پا خیزیدم. عدم: نیستی مطلق، زادم تو را: آشنا شدم، برتخت بنهادم تو را:تمام وجود خودم را از تو کردم، آیینه: طبق عرفان مولانا جان و روح است، کان من:وجود من، طالب فرمان من: میخواهی فرمان برداری من را ببینی، آخر: خب، احسان: تقدیم همه چیز. شرب:عشق،پیمانه شو: اندازه بگیر، وز خویشتن بیگانه شو: لحظه ای سرور بودنت را کنار بگذار، درد من: درد عشق، هم‌خانه شو:آشنا شو. سیمرغ:در نظر مولانا نماد انسان کامل، فلان: خدا سیم و زر: پاکان و نیکان، عاشق هر لب شکر: عاشقِ کسانی که دوستت دارند،باری: یک بار، خوبی نگر: با دقت نگاه کن. تخم وفا:دوستداری، نقش عجب بنگاشتم:به شکل عجیبی عارف و عاشقت شدم،پرده ها برداشتم: خودمو رسوا کردم، بیت۱۰:گفتی به ادیانت اعتماد کنم، به برادرانم کمک کنم،عمیقاً عاشق ایمانم باشم و این کار را کردم تا اینکه دلت به رحم بیاد. تو را گوید: در مورد تو حرف می زند، به پیش ما بیا: به نظر ما هم بیا، ز زرق و از ریا: اینکه میگی من همه را میبینم