مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۶۸

۱

نیست به جز دوام جان ز اهل دلان روایتی

راحت‌های عشق را نیست چو عشق غایتی

۲

شکر شنیدم از همه تا چه خوشند این رمه

هان مپذیر دمدمه ز آنک کند شکایتی

۳

عشق مه است جمله رو ماه حسد برد بدو

جز که ندای ابشروا این است ورا قرائتی

۴

هر سحری حلاوتی هر طرفی طراوتی

هر قدمی عجایبی هر نفسی عنایتی

۵

خوبی جان چو شد ز حد و آن مدد است بر مدد

هست برای چشم بد نیک بلا حمایتی

۶

پشت فلک ز جست و جو گشته چو عاشقان دوتو

ز آنک جمال حسن هو نادره است و آیتی

۷

پرتو روی عشق دان آنک به هر سحرگهان

شمس کشید نیزه‌ای صبح فراشت رایتی

۸

عشق چو رهنمون کند روح در او سکون کند

سر ز فلک برون کند گوید خوش ولایتی

۹

ایزد گفت عشق را گر نبدی جمال تو

آینه وجود را کی کنمی رعایتی

۱۰

گرچه که میوه آخر است ورچه درخت اول است

میوه ز روی مرتبت داشت بر او بدایتی

۱۱

چند بود بیان تو بیش مگو به جان تو

هست دل از زبان تو در غم و در نکایتی

۱۲

خلوتیان گریخته نقل سکوت ریخته

ز آنک سکوت مست را هست قوی وقایتی

۱۳

گرچه نوای بلبلان هست دوای بی‌دلان

خامش تا دهد تو را عشق جز این جرایتی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1396
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 907

نظرات

user_image
محسن
۱۳۹۵/۰۲/۰۴ - ۰۲:۵۷:۱۱
مصرع دوم بیت اول با " راحله های عشق " شروع می شود و " راحت های عشق " اشتباه است .لطفا اصلاح فرمایید.