مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۸

۱

گوش من منتظر پیام تو را

جان به جان جسته یک سلام تو را

۲

در دلم خون شوق می‌جوشد

منتظر بوی جوش جام تو را

۳

ای ز شیرینی و دلاویزی

دانه حاجت نبوده دام تو را

۴

کرده شاهان نثار تاج و کمر

مر قبای کمین غلام تو را

۵

ز اول عشق من گمان بردم

که تصور کنم ختام تو را

۶

سلسله‌ام کن به پای اشتر بند

من طمع کی کنم سنام تو را

۷

آنک شیری ز لطف تو خورده‌ست

مرگ بیند یقین فطام تو را

۸

به حق آن زبان کاشف غیب

که به گوشم رسان پیام تو را

۹

به حق آن سرای دولت‌بخش

بنمایم ز دور بام تو را

۱۰

گر سر از سجده تو سود کند

چه زیانست لطف عام تو را؟

۱۱

شمس تبریز این دل آشفته

بر جگر بسته است نام تو را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 187
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 131
علیرضا بخشی زاده روشنفکر :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات