مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۸۲

۱

ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی

وی که دل تو چون حجر هان که قرابه نشکنی

۲

عشق درون سینه شد دل همه آبگینه شد

نرم درآ تو ای پسر هان که قرابه نشکنی

۳

هر که اسیر سر بود دانک برون در بود

خاصه که او بود دوسر هان که قرابه نشکنی

۴

آن صنم لطیف تو گرچه که شد حریف تو

دست به زلف او مبر هان که قرابه نشکنی

۵

تا نکنی شناس او از دل خود قیاس او

او دگر است و تو دگر هان که قرابه نشکنی

۶

چونک شوی تو مست او باده خوری ز دست او

آن نفسی است باخطر هان که قرابه نشکنی

۷

مست درون سینه‌ها بر سر آبگینه‌ها

نیک سبک تو برگذر هان که قرابه نشکنی

۸

حق چو نمود در بشر جمع شدند خیر و شر

خیره مشو در این خبر هان که قرابه نشکنی

۹

با تبریز شمس دین گرچه شدی تو همنشین

تا تو نلافی از هنر هان که قرابه نشکنی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1405
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 912

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۸/۰۱/۱۶ - ۱۷:۲۷:۳۱
روی سخن به دوستانی است که اهل سخن هستند و بسیار سخت گیرند و می‌‌توانند هر مکتب و معرفتی را به چالش بگیرندهر چند خود جلال دین همه باور‌ها و چارچوب‌ها را می‌‌شکند و هر بار به این کار خود می‌‌بالد و به شیشه شکنی خود را شهره می‌‌کند ولی اینجا می‌‌خواهد که قرابه را نشکنیم، چون دل دوستانی که به این قرابه روی آورده ا‌ند می‌‌شکند، در حقیقت بخشی از سخن را باید از مجادله و منطق و استدلال جدا کرد، تا جمع مستان متفرق نشود و بتوان مستی کرد و اصلا همه هستی‌ را نمی توان در قالب کلام آورد بلکه با دل و درون می‌‌توان با آن ارتباط پیدا کرد و آن جا جای شیشه شکستن نیست، اگر به همنشینی با معشوق رسیدی و از خیال او مست شدی مواظب باش تا بیش از اندازه به او نزدیک نشی‌ و او را با خود مقاتسه نکنی‌ بلکه همیشه حریمی برای او در نظر بگیری، و هم چنین است شمس تبریزی، او نیز حریمی دارد که باید آن را شناخت و این راز بزرگی است که با ما در میان گذاشته می‌‌شود تا رموز عشق را بیاموزیم و بدانیم که خیر و شر پیرامون حق پرسه می‌‌زند و این خاصیت حق است نه عیب آن، به قول معروف بچه را با آب حمام خالی‌ نکن
user_image
محسن
۱۳۹۸/۰۱/۱۶ - ۱۷:۴۷:۰۰
همایون خان ، ممکن است توضیح بدی ، ” به قول معروف بچه را با آب حمام خالی‌ نکن“ یعنی چی،
user_image
همایون
۱۳۹۸/۰۱/۱۸ - ۱۳:۲۲:۴۹
درود محسن عزیز، این مثلی‌ انگلیسی‌ است که در فارسی هم به کار می‌‌رود، که وقتی بچه را می‌‌شویی و آب کثیف وان را خالی‌ می‌‌کنی مواظب باش که بچه را همراه آب بیرون نیاندازی، گاه ما با یک اشکال و یا بد فهمی‌ و یا نفهمیدن موضوع و خوش نداشتن حواشی یک چیز، کل آن را رد می‌‌کنیم در حالیکه در آنجا ممکن است یک چیز بسیار با ارزش را نیز از دست بدهیم، سعدی مثال زیبائی دارد و می‌‌گوید:ز تاج ملک زاده‌ای در مناخ - شبی لعلی افتاد در سنگلاخپدر گفتش اندر شب تیره رنگ - چه دانی‌ که گوهر کدام است و سنگهمه سنگ‌ها پاس دار ‌ای پسر - که لعل از میانش نباشد به درغم جمله خور از برای یکی‌ - مراعات صد کن برای یکی‌در اوباش پاکان شوریده رنگ - همان جای تاریک و لعل است و سنگبرای من سوال بود که جلال دین که همه جا از شکستن صحبت می‌‌کند چگونه در این غزل به نکته‌ای اساسی‌ اشاره می‌‌کند و از نشکستن می‌‌گوید، از رموز و لطافت مکتب عشق این است که همه چیز را نمی توان با سر و فهمیدن دریافت، بلکه بخشی از کار را باید به دل سپرد و سر و دل با هم کار می‌‌کنند، البته آن سری که در کار عشق جستجو گر است، نه آن سر معمولی‌ که همه دارند و برای زندگی‌ و معیشت است، برای همین از دو سر صحبت می‌‌کند اگر اشتباه نکنمحیف است که آدم حضور جلال دین را در زندگی‌ خود حذف کند و شیوه او را نادیده بگیرد چون همه حرف‌های او را با عقل خود نمی فهمد، هستی‌ هرگز به تمامی قابل فهمیدن نیست، این امروز برای علم و ریاضیات نیز آشکار شده است