
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۴۸۹
۱
گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری
۲
ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند
در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری
۳
آینه کیست تا تو را در دل خویش جا دهد
ای صنما به جان تو کینه در بننگری
۴
دست مده تو چرخ را تا که به پیش اسب او
غاشیه تو را کشد بر سر خود به چاکری
۵
دولت سنگ پارهای گرچه بیافت چارهای
در تن خویش بنگرد بیند وصف گوهری
۶
ای دل باز شکل من جانب دست عشق او
با پر عشق او بپر چند به پر خود پری
۷
در پی شاه شمس دین تا تبریز میدوان
لشکر عشق با وی است رو که تو هم ز لشکری
تصاویر و صوت


نظرات