مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۹۷

۱

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی

لعل و عقیق می‌کند در دل کان گداییی

۲

گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود

گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی

۳

نور ز شرق می‌زند کوه شکاف می‌کند

در دل سنگ می‌نهد شعشعه عطاییی

۴

در پی هر منوری هست یقین منوری

در پی هر زمینیی مرتقب سماییی

۵

صورت بت نمی‌شود بی‌دل و دست آزری

آزر بتگری کجا باشد بی‌خداییی

۶

گفت پیمبر به حق کآدمی است کان زر

فرق میان کان و کان هست به زرنماییی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1412
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 917

نظرات