مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۴۹۹

۱

مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی

که او صف‌های شیران را بدراند به تنهایی

۲

کمان را چون بجنباند بلرزد آسمان را دل

فروافتد ز بیم او مه و زهره ز بالایی

۳

به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان

بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی

۴

چو او رخسار بنماید نماند کفر و تاریکی

چو جعد خویش بگشاید نه دین ماند نه ترسایی

۵

مرا غیرت همی‌گوید خموش ار جانت می‌باید

ز جان خویش بیزارم اگر دارد شکیبایی

۶

ندارد چاره دیوانه به جز زنجیر خاییدن

حلالستت حلالستت اگر زنجیر می‌خایی

۷

بگو اسرار ای مجنون ز هشیاران چه می‌ترسی

قبا بشکاف ای گردون قیامت را چه می‌پایی

۸

وگر پرواز عشق تو در این عالم نمی‌گنجد

به سوی قاف قربت پر که سیمرغی و عنقایی

۹

اگر خواهی که حق گویم به من ده ساغر مردی

وگر خواهی که ره بینم درآ ای چشم و بینایی

۱۰

در آتش بایدت بودن همه تن همچو خورشیدی

اگر خواهی که عالم را ضیا و نور افزایی

۱۱

گدازان بایدت بودن چو قرص ماه اگر خواهی

که از خورشید خورشیدان تو را باشد پذیرایی

۱۲

اگر دلگیر شد خانه نه پاگیر است برجه رو

وگر نازک دلی منشین بر گیجان سودایی

۱۳

گهی سودای فاسد بین زمانی فاسد سودا

گهی گم شو از این هر دو اگر همخرقه مایی

۱۴

به ترک ترک اولیتر سیه رویان هندو را

که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی

۱۵

منم باری بحمدالله غلام ترک همچون مه

که مه رویان گردونی از او دارند زیبایی

۱۶

دهان عشق می‌خندد که نامش ترک گفتم من

خود این او می‌دمد در ما که ما ناییم و او نایی

۱۷

چه نالد نای بیچاره جز آنک دردمد نایی

ببین نی‌های اشکسته به گورستان چو می‌آیی

۱۸

بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی

زبان حالشان گوید که رفت از ما من و مایی

۱۹

هلا بس کن هلا بس کن منه هیزم بر این آتش

که می‌ترسم که این آتش بگیرد راه بالایی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1414
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 918
فاطمه زندی :

نظرات

user_image
حسین
۱۳۹۷/۰۶/۲۳ - ۲۲:۵۸:۴۷
چند بیت آخر را همایون شجریان در اپرای عروسکی بسیار با شکوه خوانده است.
user_image
شیرین
۱۴۰۰/۰۷/۱۰ - ۰۷:۰۳:۰۷
به پیش خلق نامش عشق و پیش من بلای جان           بلا و محنتی شیرین که جز با وی نیاسایی نشان از این دارد که مولانا شناخت والاتری از این عشق دارد و به خوبی با این عشق و سختی های آن آشنا است. دهان عشق می‌خندد که نامش ترک گفتم من         خود این او می‌دمد در ما که ما ناییم و او نایی مشابه این بیت در مثنوی است: ما چو ناییم و نوا در ما ز تست      ما چو کوهیم و صدا در ما ز تست  که ما هرچه داریم از خداست و خداوند بر همه امور بندگان آگاه و توانا است. این شعر بسیار زیبا را شهریار رومی به زیبایی خوانده است.
user_image
یزدانپناه عسکری
۱۴۰۲/۰۲/۱۶ - ۱۵:۲۰:۲۵
چه نالد نای بیچاره جز آنک در دمد نایی ‏- ببین نی‌های اشکسته به گورستان چو می‏آیی‏ بمانده از دم نایی نه جان مانده نه گویایی‏ - زبان حالشان گوید که رفت از ما من‏ و مایی *** [یزدانپناه عسکری]* نمانده جبر مختاری  به گورستان چو می‌آیی ‏- به وقف نفخ صور آنک  در دمد نایی بمانده از دم نایی چو بودیم در من و مایی ‏- زبان حالشان گوید نه جان مانده نه گویایی
user_image
مجید مِندی
۱۴۰۳/۰۱/۰۸ - ۰۹:۵۵:۰۸
به تَرکِ تُرک اولیتر سیه رویان هندو را  /  که ترکان راست جانبازی و هندو راست لالایی منظور از لالا در اینجا همان لَلِ ، دایه یا دَدِه می باشد که شخصی بوده که مسئول تربیت و خدمت کردن به کودکان بزرگان می شده و لالایی یعنی لَلِ یِ کسی بودن. ترکان اهل جنگ و جانبازی و یغماگری هستند و لی هندو اهل کارهای ساده تر و مربوط به کودکان و تربیتشان.
user_image
Mohsen
۱۴۰۳/۰۵/۱۳ - ۱۱:۰۷:۵۱
گهی سودای فاسد بین زمانی فاسد سوداگهی گم شو از این هر دو اگر همخرقه مایی یعنی چه؟
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۵/۱۴ - ۰۲:۱۵:۵۴
سلام    سودا در لغت به معنی معامله وخرید وفروش و در شعر وادب کنایه از دلبستگی های دنیوی است       چنان گرم سودای این جهانی هستی که متاسفانه معامله سود بخشی هم نیست (سودای فاسد) واگر میخواهی من را همراهی کنی و به کسوت من در آیی باید این سودا را فراموش کنی .   شاد باشی عزیز