مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۲

۱

نذر کند یار که امشب تو را

خواب نباشد ز طمع برتر آ

۲

حفظ دماغ آن مدمغ بود

چونک سهر باید یار مرا

۳

هست دماغ تو چو زیت چراغ

هست چراغ تن ما بی‌وفا

۴

گر دبه پر زیت بود سود نیست

صبح شود گشت چراغت فنا

۵

دعوت خورشید به از زیت تو

چند چراغ ارزد آن یک صلا

۶

چشم خوشش را ابدا خواب نیست

مست کند چشم همه خلق را

۷

جمله بخسپند و تبسم کند

چشم خوشش بر خلل چشم‌ها

۸

پس لمن الملک برآید به چرخ

کو ملکان خوش زرین قبا

۹

کو امرا کو وزرا کو مهان

بهر بلادالله حافظ کجا

۱۰

اهل علم چون شد و اهل قلم

دیو نیابی تو به دیوان سرا

۱۱

خانه و تنشان شده تاریک و تنگ

چونک ببردیم یکی دم ضیا

۱۲

گرد که بادش برود چون شود

افتد بر خاک سیه بی‌نوا

۱۳

چون بجهند از حجب خواب خویش

باز بمالند سبال جفا

۱۴

اه چه فراموش گرند این گروه

دانششان هیچ ندارد بقا

۱۵

زود فراموش شود سوز شمع

بر دل پروانه ز جهل و عما

۱۶

باز بیاید به پر نیم سوز

باز بسوزد چو دل ناسزا

۱۷

نذر تو کن حکم تو کن حاکمی

بر شب و بر روز و سحر ای خدا

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 190
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 132
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
Reza Sadeghi
۱۳۸۹/۱۰/۲۶ - ۰۸:۰۴:۴۸
khasteh nabashid mikhastam beporsam ke dar byte 4پرزیت dorost ast ya پر زیت ?
پاسخ: با تشکر، به صورت جدا تصحیح شد.
user_image
مسافر
۱۴۰۲/۱۰/۰۴ - ۰۱:۴۳:۴۳
  سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 991 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:   parvizshahbazi   aparat