
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۲۲
۱
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی
۲
چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را
که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی
۳
زنان در تعزیت شبها نمیخسبند از نوحه
تو مرد عاشقی آخر زبون خواب چون گردی
۴
دلا میگرد چون بیدق به گرد خانه آن شه
بترس از مات و از قایم چو نطع عشق گستردی
۵
مرا هم خواب میباید ولیکن خواب میناید
که بیرون شد مزاج من هم از گرمی هم از سردی
تصاویر و صوت


نظرات
بی باک