مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۴۱

۱

الا ای جان جان جان چو می‌بینی چه می‌پرسی

الا ای کان کان کان چو با مایی چه می‌ترسی

۲

ز لا و لم مسلم شو به هر سو کت کشم می‌رو

به قدوست کشم آخر که خانه زاده قدسی

۳

چه در بحث اصولی تو چه دربند فصولی تو

چه جنس و نوع می‌جویی کز این نوعی و زین جنسی

۴

اگر دامان جان گیری به ترک این و آن گیری

که از جمله مبرایی نه از جنی نه از انسی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1444
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 936

نظرات

user_image
منصور قربانی
۱۳۹۸/۰۶/۲۵ - ۱۲:۱۹:۳۵
ما از مقام بالا آمده ایم واگر دل بخدا دهیم مارا به عالم بالا خواهدبرد
user_image
مریم
۱۳۹۹/۱۲/۱۸ - ۰۵:۵۷:۳۹
چقدر زیبا و با معنی بود و چقدر تردید و سردرگمی ما رو خوب به زبان اوردند . و چقد عجیب که تاحالا فقط یک حاشیه برای غزل نوشته شده..
user_image
Ouchen
۱۴۰۰/۰۵/۰۹ - ۰۴:۳۱:۳۳
  💜چکیده ی ساعت‌ها جلسات انگیزشی و روانشناسی و هزاران صفحه کتاب آرامش روانی تنها در چهار بیت. این معجزه ی کلام پروردگار است که بر زبان #مولانا جاری می‌شود. هر چند از ابعاد گوناگون میتوان این غزل را موشکافی کرد اما دریافت من از این غزل چند جمله ای ست که در پی خواهم آورد.به قول حضرتش:هر کسی از ظن خود شد یار من. #مولانا در این غزل راه رسیدن به آرامش روحی را به سادگی هر چه تمام تر بیان می‌کند.خود را از بند قال و مقال و افکار، گذشته و آینده رها کن و در لحظه زندگی کن.همین. این غزل از زبان پروردگار خطاب به مخلوق است. تا کی به دنبال اصول و فصول و لا و لم هستی؟ مگر نه این که از جنس منی؟ مگر نه که از آغاز خانه زاد مقام قدسی ام بودی؟پس نگران چه هستی؟ خود را از اندیشه های دراز رها کن و همه چیز را به من بسپار تا تو را به سرچشمه ی پاکی برسانم! و در بیت واپسین به روشنی دوباره می‌فرماید که اگر خواهان رسیدن به آرامش و سعادت هستی تنها راهش فارغ شدن از این و آن است(یعنی بریدن امید از هر چیز و هر کس و سپردن سرنوشت به کاردان هستی و رها کردن ذهن از همه‌ی اندیشه هایی که رهاوردی بجز ترس و نگرانی ندارند که همین نکته معنای ایمان و توکل را روشن میکند)،چرا که تو نه از جنس آدم خاکی هستی و نه از جنس جن و فرشته، چرا که منزلت تو فراتر از هر دوی اینهاست!