
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۴۷
۱
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی
۲
زهی پیدای ناپیدا پناه امشب و فردا
زهی جانم ز تو شیدا زهی حال پریشانی
۳
ز زلف جعد چون سلسل بشد این حال من مشکل
میان موج خون دل مرا تا چند بنشانی
۴
چو آرم پیش تو زاری بهانه نو برون آری
زهی شنگی و طراری زهی شوخی و پیشانی
۵
زبان داری تو چون سوسن نمایی آب را روغن
چرا بیگانه ای با من چو تو از عین خویشانی
۶
زهی مجلس زهی ساقی زهی مستان زهی باده
زهی عشاق دل داده زهی معشوق روحانی
۷
شراب عشق تو آنگه جهان حسن بر جاگه
جمال روی تو آنگه کند جان کسی جانی
۸
بکرده روح را حق بین خداوندی شمس الدین
ز تبریز نکوآیین به قدرتهای ربانی
تصاویر و صوت


نظرات