مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۶

۱

داد دهی ساغر و پیمانه را

مایه دهی مجلس و میخانه را

۲

مست کنی نرگس مخمور را

پیش کشی آن بت دردانه را

۳

جز ز خداوندی تو کی رسد

صبر و قرار این دل دیوانه را

۴

تیغ برآور هله ای آفتاب

نور ده این گوشه ویرانه را

۵

قاف توی مسکن سیمرغ را

شمع توی جان چو پروانه را

۶

چشمه حیوان بگشا هر طرف

نقل کن آن قصه و افسانه را

۷

مست کن ای ساقی و در کار کش

این بدن کافر بیگانه را

۸

گر نکند رام چنین دیو را

پس چه شد آن ساغر مردانه را

۹

نیم دلی را به چه آرد که او

پست کند صد دل فرزانه را

۱۰

از پگه امروز چه خوش مجلسی‌ست

آن صنم و فتنه فتانه را

۱۱

بشکند آن چشم تو صد عهد را

مست کند زلف تو صد شانه را

۱۲

یک نفسی بام برآ ای صنم

رقص درآر استن حنانه را

۱۳

شرح فتحنا و اشارات آن

قفل بگوید سر دندانه را

۱۴

شاه بگوید شنود پیش من

ترک کنم گفت غلامانه را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 193
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 134
فاطمه زندی :
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۵ - ۱۵:۱۰:۴۰
درد انه یعنی مانند دانه در و مروارید
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۵ - ۱۵:۱۴:۵۵
کافر یعنی پوشاننده حقیقت با cover که پوشیدن است در انگلیسی مانند است و به فارسی به کافر ناگروا( از گرویدن) و ناباورمند میگوییم
user_image
امین کیخا
۱۳۹۲/۰۲/۰۵ - ۱۵:۱۷:۱۲
قفل بگوید سر دندانه را یعنی قفل با سر دندانه کلید میگوید