مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۶۹

۱

آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی

در عشق جهانی را بدنام کنی حالی

۲

می‌جوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید

گر از شکرقندت در جام کنی حالی

۳

از چشم چو بادامت در مجلس یک رنگی

هر نقل که پیش آید بادام کنی حالی

۴

حاشا ز عطای تو کان نسیه بود ای جان

گر تشنه بود صادق انعام کنی حالی

۵

ای ماه فلک پیما از منزل ما تا تو

صدساله ره ار باشد یک گام کنی حالی

۶

از لطف تو از عقرب صد شیر بجوشیده

و آن کره گردون را هم رام کنی حالی

۷

بر بام فلک صد در بگشاید و بنماید

گر حارس بامت را بر بام کنی حالی

۸

هر خام شود پخته هم خوانده شود تخته

گر صبح رخت جلوه در شام کنی حالی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1460
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 946

نظرات

user_image
مهدی
۱۳۹۶/۰۸/۲۳ - ۱۷:۰۷:۳۸
حالی یعنی چی؟