
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۷۵
۱
هر لحظه یکی صورت میبینی و زادن نی
جز دیده فزودن نی جز چشم گشودن نی
۲
از نعمت روحانی در مجلس پنهانی
چندانک خوری می خور دستوری دادن نی
۳
آن میوه که از لطفش می آب شود در کف
و آن میوه نورش را بر کف بنهادن نی
۴
این بوی که از زلف آن ترک خطا آمد
در مشک تتاری نی در عنبر و لادن نی
۵
میکوبد تقدیرش در هاون تن جان را
وین سرمه عشق او اندرخور هاون نی
۶
دیدی تو چنین سرمه کو هاونها ساید
تا بازرود آن جا آن جا که تو و من نی
۷
آن جا روش و دین نی جز باغ نوآیین نی
جز گلبن و نسرین نی جز لاله و سوسن نی
۸
بگذار تنیها را بشنو ارنیها را
چون سوخت منیها را پس طعنه گه لن نی
۹
تن را تو مبر سوی شمس الحق تبریزی
کز غلبه جان آن جا جای سر سوزن نی
تصاویر و صوت


نظرات
محمد
nabavar
محمد
مسعود ف