
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۷۸
۱
ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
عشق تو و جان من جز آتش و جز نی نی
۲
بر کشته دیت باشد ای شادی این کشته
صد کشته هو دیدم امکان یکی هی نی
۳
ای دیده عجایبها بنگر که عجب این است
معشوق بر عاشق با وی نی و بیوی نی
۴
امروز به بستان آ در حلقه مستان آ
مستان خرف از مستی آن جا قدح و می نی
۵
مستند نه از ساغر بنگر به شتر بنگر
برخوان افلا ینظر معنیش بر این پی نی
۶
در مؤمن و در کافر بنگر تو به چشم سر
جز نعره یا رب نی جز ناله یا حی نی
۷
آن جا که همیپویی زان است کز او سیری
زان جا که گریزانی جز لطف پیاپی نی
۸
از ابجد اندیشه یا رب تو بشو لوحم
در مکتب درویشان خود ابجد و حطی نی
۹
شمس الحق تبریزی آن جا که تو پیروزی
از تابش خورشیدت هرگز خطری دی نی
تصاویر و صوت


نظرات
یکی (ودیگر هیچ)