
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
۱
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی
۲
تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا
کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی
۳
بردار صراحی را بگذار صلاحی را
آن جام مباحی را درکش که بیاسایی
۴
در حلقه آن مستان در لاله و در بستان
امروز قدح بستان ای عاشق فردایی
۵
بر رسم زبردستی میکن تو چنین مستی
تا بگذری از هستی ای سخره هرجایی
۶
سرفتنه اوباشی همخرقه قلاشی
در مصر نمیباشی تا جمله شکرخایی
۷
شمس الحق تبریزی جان را چه شکر ریزی
جز با تو نیارامد جانهای مصفایی
تصاویر و صوت


نظرات
همایون
mehdi.mlkm۶۳