مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۸۰

۱

ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی

بیهوده چه می‌گردی بر آب چو دولابی

۲

صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر

یک جو نبری زین دو بی‌کوشش و اسبابی

۳

گر مرد تماشایی چون دیده بنگشایی

بگشادن چشم ارزد تا بانی مهتابی

۴

محراب بسی دیدی در وی بنگنجیدی

اندر نظر حربی بشکافد محرابی

۵

ما تشنه و هر جانب یک چشمه حیوانی

ما طامع و پیش و پس دریا کف وهابی

۶

ره چیست میان ما جز نقص عیان ما

کو پرده میان ما جز چشم گران خوابی

۷

شش نور همی‌بارد زان ابر که حق آرد

جسمت مثل بامی هر حس تو میزانی

۸

شش چشمه پیوسته می‌گردد شب بسته

زان سوش روان کرده آن فاتح ابوابی

۹

خورشید و قمر گاهی شب افتد در چاهی

بیرون کشدش زان چه بی‌آلت و قلابی

۱۰

صد صنعت سلطانی دارد ز تو پنهانی

زیرا که ضعیفی تو بی‌طاقت و بی‌تابی

۱۱

این مفرش و آن کیوان افلاک ورای آن

بر کف خدا لرزان ماننده سیمابی

۱۲

دریا چو چنان باشد کف درخور آن باشد

اندر صفتش خاطر هست احول و کذابی

۱۳

بگریزد عقل و جان از هیبت آن سلطان

چون دیو که بگریزد از عمر خطابی

۱۴

بکری برمد از شو معشوق جهانش او

از جان عزیز خود بیگانه و صخابی

۱۵

ره داده به دام خود صد زاغ پی بازی

چون باز به دام آمد برداشته مضرابی

۱۶

خاموش که آن اسعد این را به از این گوید

بی‌صفقه صفاقی بی‌شرفه دبابی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1467
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 950

نظرات

user_image
شقایق
۱۳۹۴/۰۲/۰۱ - ۰۹:۳۴:۴۳
با درود.به گمانم در بیا ششم قافیه میبایست "میزابی" باشه میزاب به معنی ناودان . که قافیه هم درست باشه
user_image
سعید سلطانی
۱۳۹۴/۰۲/۰۴ - ۰۳:۱۵:۴۹
با درود به دقت شما خانوم شقایق. به نظر می رسه که نکته بینی شما درست باشه...