مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۸۱

۱

ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی

گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی

۲

گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی

گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی

۳

خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شیون

وز دولت و داد او ما غرقه این خوبی

۴

بر عشق چو می‌چسبد عاشق ز چه رو خسپد

چون دوست نمی‌خسپد با آن همه مطلوبی

۵

آن دوست که می‌باید چون سوی تو می‌آید

از بهر چنان مهمان چون خانه نمی‌روبی

۶

چون رزم نمی‌سازی چون چست نمی‌تازی

چون سر تو نیندازی از غصه محجوبی

۷

ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش

از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی

۸

کی باشد و کی باشد کو گل ز تو بتراشد

بی‌عیب خرد جان را از جمله معیوبی

۹

اجزای درختان را چون میوه کند دارا

بنگر که چه مبدل شد آن چوب از آن چوبی

۱۰

زین به بتوان گفتن اما بمگو تن زن

منگر ز حساب ای جان در عالم محسوبی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1468
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 950

نظرات