مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۸۲

۱

خواهم که روم زین جا پایم بگرفته‌ستی

دل را بربوده‌ستی در دل بنشسته‌ستی

۲

سر سخرهٔ سودا شد دل بی‌سر و بی‌پا شد

زان مه که نموده‌ستی زان راز که گفته‌ستی

۳

برپر به پر ِ روزه زین گنبد پیروزه

ای آنک در این سودا بس شب که نخفته‌ستی

۴

چون دید که می‌سوزم گفتا که قلاوز‌م

راهیت بیاموزم کان راه نرفته‌ستی

۵

من پیش توام حاضر گرچه پس دیواری

من خویش توام گرچه با جور تو جُفت استی

۶

ای طالب‌ِ خوش‌جمله من راست کنم جمله

هر خواب که دیده‌ستی هر دیگ که پخته‌ستی

۷

آن یار که گم کردی عمری است کز او فردی

بیرونْش بجُسته‌ستی در خانه نجُسته‌ستی

۸

این طرفه که آن دلبر با توست در این جستن

دست تو گرفته‌ست او هر‌جا‌که بگشته‌ستی

۹

در جستن او با او همره شده و می‌جو

ای دوست ز پیدایی گویی که نهفته‌ستی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1468
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 951

نظرات

user_image
نادر..
۱۳۹۶/۰۷/۱۳ - ۱۲:۱۳:۴۸
این طرفه که آن دلبر، با توست در این جستن..
user_image
منصور قربانی
۱۳۹۸/۰۷/۲۲ - ۱۴:۴۴:۰۹
چه زیبا بیان میکند که حقیقت عالم وجود از تو جدانیست.تو در بیرون از خود آنر جستجو میکنی حال آنکه باید آنرادر خودت جستجو کنی.الله اکبر از این لطافت وزیبائی و کلام پرمعنا
user_image
بابک
۱۳۹۸/۱۱/۰۷ - ۰۸:۲۴:۱۲
این حقیقت ِ گمشده در تو که ویژگیش ، نوشوی و نوزائیست ، جوهرتست ، و خودش، اصل جستجو است . تو فقط باید با او همراه شوی ، تا آن‌چه ، خودش را در تو گم کرده است ، در زایش و پیدایش نوین ، خودش را باز بیابد . در فرهنگ ایران ، این بُن هستی که بهمن + هما باشد ، انسان شده است ، و هم‌چنین ، گیتی شده است ، و درانسان و در گیتی ، شیرابه و مان = من و افشره و شیره یا گـُم همه آن‌ها شده است ، و جویای فرشکرد و قیامت همیشگی ِ خود است . جوهر و اصل هرانسانی ، گـُم است . اینست که مولوی میگوید : گم شدن در گم شدن ، دین من است . گـُم ، بهمن و سیمرغ است . گـُم ، کوه قافی هست ( قاف = کاو = کاب = کعبه = بند نی یا اصل فرشکرد و نوزائی است ) که سیمرغ در آنجا آشیانه دارد . اینست که بُن هستی ( بهمن + سیمرغ ) ، مغز هر انسانی و هر جانی در گیتی است . خدا ، در فرشکرد ، هرچه بشود ، باز همان خداست . شاه ، هر لباسی که بپوشد ، باز همان شاهست . دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس این اصل برابری خدا ، در همه فرشکردهایش هست . شناختن حقیقت ، دیدن مستقیم و بیواسطه ِ حقیقت در هر چیزیست . گیتی و انسان ، فرشکرد خدا ( بهمن + ُهما ) است .