مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۸۹

۱

نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی

تا صورت خاکی را در چرخ درآوردی

۲

ای آب چه می‌شویی وی باد چه می‌جویی

ای رعد چه می غری وی چرخ چه می‌گردی

۳

ای عشق چه می‌خندی وی عقل چه می‌بندی

وی صبر چه خرسندی وی چهره چرا زردی

۴

سر را چه محل باشد در راه وفاداری

جان خود چه قدر باشد در دین جوانمردی

۵

کامل صفت آن باشد کو صید فنا باشد

یک موی نمی‌گنجد در دایره فردی

۶

گه غصه و گه شادی دور است ز آزادی

ای سرد کسی کو ماند در گرمی و در سردی

۷

کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدی

کو شعشعه مستی گر باده جان خوردی

۸

زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسه

آخر نه خر کوری بر گرد چه می‌گردی

۹

با سینه ناشسته چه سود ز رو شستن

کز حرص چو جارویی پیوسته در این گردی

۱۰

هر روز من آدینه وین خطبه من دایم

وین منبر من عالی مقصوره من مردی

۱۱

چون پایه این منبر خالی شود از مردم

ارواح و ملک از حق آرند ره آوردی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1471
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 953

نظرات

user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۰۲:۴۸:۳۴
کو تابش پیشانی گر ماه مرا دیدیکو شعشعه مستی گر باده جان خوردیبنظر میرسد بیشتر انسانهای مدعی خدا جویی و خداشناسی اما تهی از خرد ایزدی مورد نظر مولانا باشد و پرسشی از اینگونه انسانها دارد که اگر به خدا رسیدی نشانه های آن کو و آگر از می معرفت خدا نوشیده ای بازتاب و آثار مستی کجاست؟زین کیسه و زان کاسه نگرفت تو را تاسهآخر نه خر کوری بر گرد چه می‌گردیبرخی از ما برای ارضای من ذهنی خود مرتب از این شاخه به شاخه ای میپریم و به هر جا سرک میکشیم . یک روز فلسفه و نیچه و ارسطو میخوانیم و گاهی مولانا و حافظ و گاهی نیز قصد داریم از کار بودا و زرتشت سر در بیاوریم و مولانا میگوید هیچکدام از این سرکشی ها به تو آرام و قرار و آرامش نداد پس برگرد و در راه معرفت وشناخت خود که شناخت خدا نیز میباشد گام بردار و چه جایی بهتر از مکتب مولانا و اینمهه برکاتش .
user_image
..
۱۳۹۹/۰۱/۱۴ - ۰۴:۴۱:۴۲
ناشناخته‌امآنسانکه هستی و عدمسرک می‌کشند مراگاه به گاه..ن.ت