مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۵۹

۱

پیش کش آن شاه شکر‌خانه را

آن گهر روشن دردانه را

۲

آن شه فرخ‌رخ بی‌مثل را

آن مه دریا‌دل جانانه را

۳

روح دهد مرده پوسیده را

مِهر دهد سینه بیگانه را

۴

دامن هر خار پر از گل کند

عقل دهد کله دیوانه را

۵

در خرد طفل دو‌روزه نهد

آنچ نباشد دل فرزانه را

۶

طفل کی باشد تو مگر منکری

عربده استن حنانه را

۷

مست شوی و شه مستان شوی

چونک بگرداند پیمانه را

۸

بی‌خودم و مست و پراکنده مغز

ور نه نکو گویم افسانه را

۹

با همه بشنو که بباید شنود

قصه شیرین غریبانه را

۱۰

بشکند آن روی دل ماه را

بشکند آن زلف دو صد شانه را

۱۱

قصه آن چشم کی یارد گزارد

ساحر ساحرکش فتانه را

۱۲

بیند چشمش که چه خواهد شدن

تا ابد او بیند پیشانه را

۱۳

راز مگو رو عجمی ساز خویش

یاد کن آن خواجه علیانه را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 195
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 135
پزی ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
پیرایه یغمایی
۱۳۹۳/۰۸/۱۳ - ۲۱:۲۱:۲۰
تا ابد او بیند پیشانه راپیشانه: آینده،
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۱/۲۰ - ۱۰:۳۳:۳۳
سلام  در این غزل مولانا با شکل وشمایلی نو بجای خموش که تخلص اوست ،راز مگوی را به زیبایی بکار گرفته بعد از آن  رو عجمی شو   یعنی خود را به تغافل بزن بگو هیچ نمی دانم ویا بقول خودش در جای دیگر هیچ مگوی قرابت معنای آن با بیت زیر بنظرم جالب بود  چون ملایک گو که لا علم لنا یا الهی غیر لا علمتنا (اشاره به آیه ۳۲ بقره) در کل وبه زبان عامیانه تا زمانی که از خودت خاموش نشی فیلت یاد هندوستان نمیکنه واز آن خواجه بزرگ یعنی ذات الهی یادی وحرفی در میان نیست  این دهان بستی دهانی باز شد که خورنده لقمه های راز شد گر زشیردیو، تن را وابری از فطام او بسی نعمت خوری شاد وسرافراز باشید  
user_image
مسافر
۱۴۰۲/۱۱/۲۳ - ۰۰:۲۲:۵۶
سلام این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 996 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید: aparat parvizshahbazi