
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۹۱
۱
ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی
دل بودی و جان بردی این جا چه رها کردی
۲
خورشید جهانی تو سلطان شهانی تو
بیهوشی جانی تو گیرم که جفا کردی
۳
هم عاقبت ای سلطان بردی همه را مهمان
در بخشش و در احسان حاجات روا کردی
۴
هر سنگ که بگرفتی لعل و گهرش کردی
هر پشه که پروردی صد همچو هما کردی
۵
یک طایفه را ای جان منشور خطا دادی
یک قافله را ناگه اصحاب صفا کردی
۶
آثار فلکها را اجزای زمین کردی
اجزای زمینها را در لطف سما کردی
۷
پس من ز چه بشناسم از چرخ زمینها را
چون قاعده بشکستی وز درد دوا کردی
تصاویر و صوت


نظرات
علی اکبر سعادتی
زیبا روز
ناپیدا