
مولانا
غزل شمارهٔ ۲۵۹۴
۱
از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری
در گور کجا گنجی چون نور خدا داری
۲
خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر
ماننده آن دلبر بنما که کجا داری
۳
در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن
تو روی ترش با من ای خواجه چرا داری
۴
در عالم بیرنگی مستی بود و شنگی
شیخا تو چو دلتنگی با غم چه هواداری
۵
چندین بمخور این غم تا چند نهی ماتم
همرنگ شو آخر هم گر بخشش ما داری
۶
از تابش تو جانا جان گشت چنین دانا
بسم الله مولانا چون ساغرها داری
۷
شمس الحق تبریزی چون صاف شکرریزی
با تیره نیامیزی چون بحر صفا داری
تصاویر و صوت


نظرات